سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و از سخنان آن حضرت است ، چون کسى از او پرسید : « رفتن ما به شام به قضا و قدر خدا بود ؟ » پس از گفتار دراز ، و این گزیده آن است : ] واى بر تو شاید قضاء لازم و قدر حتم را گمان کرده‏اى ، اگر چنین باشد پاداش و کیفر باطل بود ، و نوید و تهدید عاطل . خداى سبحان بندگان خود را امر فرمود و در آنچه بدان مأمورند داراى اختیارند ، و نهى نمود تا بترسند و دست باز دارند . آنچه تکلیف کرد آسان است نه دشوار و پاداش او بر کردار اندک ، بسیار . نافرمانیش نکنند از آنکه بر او چیرند ، و فرمانش نبرند از آن رو که ناگزیرند . پیامبران را به بازیچه نفرستاد ، و کتاب را براى بندگان بیهوده نازل نفرمود و آسمان‏ها و زمین و آنچه میان این دو است به باطل خلق ننمود . « این گمان کسانى است که کافر شدند . واى بر آنان که کافر شدند از آتش . » [نهج البلاغه] 
»» کوهنورد و خدا

داستان درباره کوهنوردی ست که می خواست بلندترین
قله را فتح کند .بالاخره بعد از سالها آماده سازی خود،ماجراجو یی اش را
آغاز کرد.اما از آنجایی که آوازه ی فتح قله را فقط برای خود می خواست
تصمیم گرفت به تنهایی از قله بالا برود.
او شروع به بالا رفتن از قله کرد ،اما دیر وقت بود و به جای چادر زدن همچنان به بالا رفتن ادامه داد، تا اینکه هوا تاریک تاریک شد.
سیاهی شب بر کوهها سایه افکنده بود وکوهنورد قادر به دیدن چیزی نبود .
همه جا تاریک بود .ماه و ستاره ها پشت ابر گم شده بودند و او هیچ چیز نمی
دید .
در حال بالا رفتن بود ،فقط چند قدمی با قله فاصله داشت که پایش لغزید و با
شتاب تندی به پایین پرتاب شد .در حال سقوط فقط نقطه های سیاهی می دید و به
طرز وحشتناکی حس می کرد جاذبه ی زمین او را در خود فرو می برد . همچنان در
حال سقوط بود ... و در آن لحظات پر از وحشت تمامی وقایع خوب وبد زندگی به
ذهن او هجوم می آورند.
ناگهان درست در لحظه ای که مرگ خود را نزدیک می دید حس کرد طنابی که به دور کمرش بسته شده ، او را به شدت می کشد
میان آسمان و زمین معلق بود ... فقط طناب بود که او را نگه داشته بود و در
آن سکوت هیچ راه دیگری نداشت جز اینکه فریاد بزند : خدایا کمکم کن ...
ناگهان صدایی از دل آسمان پاسخ داد از من چه می خواهی ؟
-
خدایا نجاتم بده

-
آیا یقین داری که می توانم تو را نجات دهم ؟
-
بله باور دارم که می توانی
-
پس طنابی را به کمرت بسته شده قطع کن ...
لحظه ای در سکوت سپری شد و کوهنورد تصمیم گرفت با تمام توان اش طناب را بچسبد .
فردای آن روز گروه نجات گزارش دادند که جسد یخ زده کوهنوردی پیدا شده ...
در حالی که از طنابی آویزان بوده و دستهایش طناب را محکم چسبیده بودند ،
فقط یک متر بالاتر از سطح زمین...



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حجت ر ( جمعه 89/1/20 :: ساعت 7:57 عصر )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

حجاب
عرفان
مناجات
حجاب
خدا
مشکلات سکوی صعود ماهستند
همین الان لیوان هاتون رو زمین بذارید
کوهنورد و خدا
سنگ مزار پدرم دست کودک فلسطینی است!
پیامک سال نو
امام مهدی (ع)، مظهر کمال
هویت در عصر اینترنت
سلام بر حسین
 

>> بازدید امروز: 6
>> بازدید دیروز: 11
>> مجموع بازدیدها: 10642
» درباره من «

وصال

» لوگوی وبلاگ «


» لینک دوستان «

» صفحات اختصاصی «

» لوگوی لینک دوستان «


» وضعیت من در یاهو «
یــــاهـو
» طراح قالب «